نویسه جدید وبلاگ

فردای انروز ارمین با من تماس گرفت و مثل ادم های خرافاتی به من گفت که همه اش تقصیر من است که این همه اتفاق برای او می افتد مریضی پدر بزرگش و گم شدن خورجین نو اش. من هم به ازش تشکر کردم و گفتم که نمی دونم این لطف تو را چگونه جبران کنم .

این جریان گذشت تا من توانستم استاد را راضی کنم و وقت بیشتري را به من بدهد ولي استاد زير بار نمي رفت تا اينكه يك روز ازش خواستم كه نمره را به من بدهد و من هم قول مي دم كه كه حتما با تلاش بيشتري پروژه خوبي را از اب در بياورم و ان روز استاد حرف مرا قبول كرد و نمره اي را كه من مي خواستم ازش گرفتم تا معدلم بالا بيايد . وقتي اين جريان را به ارمين گفتم او گفت پس حالا حالا ها وقت داري و من گفتم  تقريبا ولي بايد زود ترجمه ها را ويرايش كنم و تحويلش بدهم و مدرك فارغ التحصيلي ام را بگيرم

ارمين گفت كه مي خواهي من برايت ترجمه هايت را انجام بدهم و من هم گفتم كه حرفي ندارم ولي بايد ترجمه ات راببينم و او هم يك صفحه از ترجمه مرا كه قرار بود انجام دهد انجام داد و به من تحويل و من از ان خيلي خوشم امد و قرار شد فايل هاي منو ترجمه كند.






نویسه جدید وبلاگ

من به او گفتم در بيمارستان اشنا دارم اگر مي خواهد با او صحبت كنم و او گفت كه اول اجازه بدهم از خانواده اش سوال كند . فردايش به من خبر داد كه خانواده اش مخالفت كردن و من هم گفتم هر طور مايلين ولي اگه نظرتون عوض شد حتما به من اطلاع بدين و او هم قبول كرد كه خبرم كند تنها به من متذكر شد كه ترجمه پروژه ام كمي به طول مي انجامد و من هم گفتم باشه حرفي ندارم وقتي اماده شد خبرم كن

چند روز بعد ارمين با من تماس گرفت و گفت يكي از فايل ها را ترجمه كردم ولي نمي توانم الان برايت بياورم و شب هم بايد برم بيمارستان . من به او گفتم خوب همراه خودش بياورد بيمارستان من ميام ازت ميگيرم . قرار ساعت 9 شب در بيمارستان گذاشتيم و من سر ساعت رفتم ولي از ارمين خبري نبود از زن عمويش سوال كردم ايشان اظهار بي اطلاعي كردن و به من گفت صبر كنم تا با وي تماس بگيرد وقتي برگشت به من گفت ارمين الان مي ايد. ولي ارمين نيامد بعد از يك ساعت با موبايلم تماس گرفت و گفت كه وقتي داشته مي امده باد خورجينش را برده و ترجمه هاي من هم داخل خورجين امده و از من عذرخواهي كرد

من به قدري از دستش عصباني شده بودم كه اگه مي ديدمش كله اش را مي كندم بيچاره زن عموش اون بيچاره خيلي عذرخواهي كرد بابت بدقولي ارمين ومن گفتم عيبي نداره شما خودتون را ناراحت نكنين بعضي مواقع پيش مياد

رضا بقدري از دست من عصباني شده بود كه مي خواست كله منو بكنه با كلي منت كشي و يه بستني بزرگ مهمانش كردن كمي حالش بهتر شد.

ادامه دارد.....






نویسه جدید وبلاگ

از راه پله هاي ساختمان اداري داشتم به طرف فني مي رفتم كه ارمين را ديدم خيلي وقت بود كه او را نديده بودم او هم وقتي مرا ديد تعجب كرده بود . بعد از سلام و احوال پرسي از من پرسيد كه تو هنوز فارغ التحصيل نشدي من گفتم تنها پروژه ام مانده است و استاد هم زير بار نمي رود و دائم از ترجمه هايم ايراد ميگيره .

او به من گفت كه مترجم خوبي هست و من هم ازش خواستم كه اگه مي تونه ويرايش ترجمه هاي من را به عهده بگيره و او هم قبول كرد . قرار بر اين شد كه من ترجمه ها با فايل اصلي را برايش بياورم . وقتي ترجمه مر اديد و خواند به من گفت كه اين ترجمه خيلي داغونه و تو اصلا خوب ترجمه نكردي . منظورش اين بود كه من نتوانسته بودم بين جملات هماهنگي ايجاد كنم  . او گفت من يكي از اين فايل ها را ترجمه مي كنم و به تو مي دهم و خودت مقايسه كن و من هم قبول كردم كه او اين كار را انجام دهد.

چند روز بعد با من تماس گرفت و گفت كه پدربزرگش مريض شده و بيمارستان بستري شده و من گفتم كه اگر كاري از دستم بر مياد حتما به من بگه . يك روز تماس گرفت و برايم گفت كه اصلا به پدربزرگش در بيمارستان رسيدگي نميشه و دليلشان هم اينه كه انها جزو اقليت هاي مذهبي هستند.

ادامه دارد.....






نویسه جدید وبلاگ

نمي دانم از كجا شروع كنم دلم خيلي گرفته است گرفتار يهحسي شده ام كه برام زيباست ولي خيلي زجر اور است نمي دانم نامش را چي بگذارم عشق يا... تنها مي دانم كه هوس نيست بارها بارها خودم را امتحان كردم ولي نميدانم اسمش را عشق بگذارم يا ديوانگي هرچه هست دوستش دارم و از خدا مي خواهم اين اتش را در دلم زنده نگهدارد داستان برمي گردد به چندين سال پيش در دانشگاه روزي كه من با مسئول بانك نرم افزار كه ان زمان يك دانشجو بود اشنا شدم دختر خوبي بود ما با هم كم كم دوست شديم و دوستيمان ادامه داشت و داره يك روز كه من پيش زينب رفته بودم ارمين را در انجا ديدم به نظرم پسر خوبي امد و با هم كمي گپ زديم با ارمين تا سال اخر دانشگاه دوستان رسمي اي براي هم بوديم تا اينكه براي پروژه پاياني من به كمك ارمين احتياج پيدا كردم و اين باعث شد روابط من و او از حالت رسمي بيرون بيايد و دوستان صميمي اي براي هم باشيم. ادامه دارد.




گزارش تخلف
بعدی